- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
ساقـیـا ما همه از بـرکـت جامت مستیم یازده مـرتـبـه از بُـردن نـامت مـسـتـیم آنچه از دست تو جاری ست شرابی ست طهور شکر در سایۀ الـطاف "امـامت" مستیم مـحـو در روشـنـی گـنـبـد زردت مـثـل یاکـریـمـان نـشـسـته سـر بـامت مسـتیم " نَحنُ کَهـفُ لِـمَنِ التَـجَـاَ اِلَـیـنا " گـفـتی عـمری از لذت فـحـوای کلامت مسـتیم به هـمان کـربـبـلایی شـدن مـان سوگـند هم چنان با یکی از پنج عـلامت مستیم می نخورده همه اصحاب تو آقا مستـند می نخورده همه چون "ابن هشامت" مستیم وَ تَـصَدَّق... همه هـستیم "ابوهـاشم" تو سـال ها با کـرم و لطف مـدامت مسـتیم نان تو بـادۀ ما کـاسۀ تو سـاغـر ماست تا سحـر با نمک سـفـرۀ شامت مـسـتیم ساقـیـا مـرحـمـتی پـشت در مـیـکـدهایم بـه امـیــدی بـه در خــانـۀ تـو آمــدهایـم شیعه از پرچـم تو حـولۀ احـرام گرفت حـرم الله حــریـم حـرمـت نــام گـرفـت قبلۀ قبله تویی کعبه به تو رو زده است حجـرالاسـود از ایـوان طلا وام گرفت خـضر اولاد عـلـی! آب حـیـاتـش دادی هر که از دست کـریمانۀ تو جام گرفت فقه را با نـفـسـت بـار دگـر جـان دادی احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد و دعـای تو فـقـط بود به هـنگام گرفت بیگمان زیر سر معـجـزۀ چـشم تو بود شیـر درنـده اگـر در قـفـس آرام گرفت اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت عاشـقـی که لـقـب زائـر گـمـنام گـرفت غافل از هم و غـم شیعه نشد مهـدی تو از سـجـایـای پـسـندیـدهات الهـام گرفت وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت وارث ســیــنــۀ آزردۀ زهـــرا نـفـسـت موقـع گـفـتن تـکـبـیـرة الاحـرام گـرفت در مـنـاجـات شـب آخـر خـود افــتـادی پیـش چـشـمان تر هـمـسر خود افـتادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
پَـر مـیزنـد دوبـاره دلـم در هـوای تو دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو اذن دخـول خـوانـده دلـم تا کـنی نـظـر زائـر شـوم دوبـاره سـوی سامـرای تو ای دومین حسن چو حسن ذره پروری پُر میشود دو دست گدا از عـطای تو بر روی فرش، عرش خدا جلوه میکند تا میخورد تکان ز نـسـیمی عـبای تو صدها هزار بار جهان و هر آنچه هست آقـا غــلام کــوی تــو، آقــا فــدای تــو هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب امـا غــریـب نـیسـت دمـی آشـنـای تـو دشـمن تو را نهـاد به زندان و بیخـبر از آنکه هـسـت عـالـم امکـان برای تو مانـند مـادرت به جـوانـی شـکـسـتهای زهـر جـفـا گـرفت رمـق از صدای تو گــفــتـی به آه آب بــرایـت بــیــاورنــد ذکر حسین بود و عـطش هـر نوای تو شکر خدا که لحـظۀ آخـر پـسر گـرفت در بـیـن سـیــنـه مــاه رخ دلـربـای تـو آه از سـری که رفت به بـالای نـیزهها آه از تنی که ماند به صحـرای کـربـلا
: امتیاز
|
شهادت امام عسکری علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
آتش زهـر تـمـام جـگـرت را سوزاند نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند کـاسـۀ آب ز دسـتـت به زمـیـن میافـتد تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند بدنت بیرمق و هی به خودت میپیچی آه آهـت هـمـۀ دور و بـرت را سـوزاند میکشی پا به زمین و بـدنت سـرد شده سرفه هـایت بدن مخـتصرت را سوزاند دیـدن حـال بـد و جـانِ بـه لـب آمـدهات به خـدا قـلب یگـانه پـسرت را سـوزاند سر تو بر روی دامـان پـسر جاندادی! مطـمئـنم که خـودت یـاد حـسین افـتادی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
از ابــتـدای گــدا بــودنـم گــدای تـوأم غــلام زادهام و نــوکــر ســرای تـوأم ز کودکی فـقـط از کوچه تو رد شدهام غـریـبگی نکـن ایـنـقـدر! آشـنای تـوأم مرا بزرگ نکن! کوچکت شدم کافیست طلا برای چه وقتی که خاک پای توأم؟! به آفـتـاب قـیـامت چـکـار دارم مـن؟! هـزار شـکـر که در سایۀ عـبای تـوأم دخـیـلم و به ضـریح جدید بـسـته شدم برای هـیچـکـسی نـیـسـتـم برای تـوأم پرم شـکـسـته پـر دیگری تـفـضل کن هــوایـی ســحـر گــنــبـد طـلای تــوأم به کـربـلا و مـدینه به کـاظـمین قـسـم گـدای دربـه در شهـر سـامـرای تـوأم چقـدر خـوب که پای شماست نـوکریم به آب خشکی لبهای تو شرر زده است تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است شـبـیه فـاطمه دسـتار بر سرت بـستی چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟! تمام صورت و دشـداشه تو خاکی شد زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است تمام حجره برایت گریز سوختن است غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است اگرچه شهر غـریبی ولی کـفـن داری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
مثل بغـض از وسط حـنجره برخاستهایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاستهایم روضۀ غـربت تـو حـال عـجـیـبـى دارد قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند به تو هم مـوى سپـیدى و قـدى خم دادند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام عسکری علیهالسلام
به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند اگر اجازه مـدحـت به این زبـان بدهند تنت میان تب است و دو دست لرزانت ستون عرش خـداونـد را تـکـان بدهـند
: امتیاز
|
شهادت امام عسکری علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
پسر زِ غصّه فقط ناله از جگر میزد کنارِ حُجـره به سر از غـمِ پدر میزد پـسـر بـه یـادِ بـدن لـرزۀ پـدر گـریـان پدر زِ زهر روی خاک بال و پر میزد برای غربتِ مسمـومِ سامرا جا داشت هزار چـاک به پیـراهـنـش اگر میزد گَهی به حالِ پریشان خاک سر میریخت گَهی به سینۀ سوزان به روی سر میزد شبیهِ دخترِ ویران نشیـن به شهـرِ شام که سر به خشت زِ دیدارِ طشت زر میزد شبیهِ طفلِ یتیمی که بر سر و صورت زمـانِ بـر سـرِ نـی دیـدنِ پـدر مـیزد
: امتیاز
|
شهادت امام عسکری علیهالسلام ـ ذکر مصائب حضرت
به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد آب میخوردی هِی ظرف به دندان میخورد پسرِ کـوچک تو مـانـده چـه سـازد با تو زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد آه میسـوخـت از این آه دو تا گـونـۀ او نفست تا که برآن چهرۀ گریان میخورد فقط از کنده و زنجـیر و فلک خالی بود ورنه این حُجرۀ پُر درد به زندان میخورد بارها شد که تو پـیـچـیدی و اُفـتاد سرت بارها خاک بر این زلف پریشان میخورد پسرت ایـنـطرف و مـادرت آنـسو افـتاد دستهاشان به سر از آه حسن جان میخورد دیدی از بسترِ خود شام و سَر و آتش را آنهمه زخم که از بام به طفلان میخورد یک به یک با سرِ خود روی زمین میخورد ضربِ شلاق که بر پشت و گریبان میخورد خیره بر چشمِ پدر بود نفهمید که سوخت آشتی را که بر آن دخترِ بیجان میخورد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
شانه به درد زلف پـریشان من نخورد مرهم به درد چاک گریبان من نخورد از زهر معتمد دو سه جرعه خوردهام یک قطره هم نماند که از جان من نخورد تاریک بود بس که شکـنجه سرای من راه سـتاره نـیـز به زنـدان من نخـورد شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد در شعلهای که چادر این همسرم نسوخت یا تـازیـانه بـر تن طـفـلان من نخـورد دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد چوبی دگر به گـوشۀ دندان من نخورد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
وقت بیماری و غم ذکر حسن میگیرم وسط روضه و دم ذکـر حسن میگیرم سامرا، ذکر حسن، بین حـرم میچسبد مـا نـشـسـتـیـم سـر سـفـرۀ شـاهـانـۀ تو به فـدای تو و آن لـطـف کـریـمـانـۀ تو پـاسـبان حـرمت خـیـل ملائک هـستـند خلـق حـیـران تو و روی مـلـیحـت آقـا به فـدای تـو و آن لـحـن فـصـیحـت آقا به فـدای تو و آن گـنـبـد و گـلـدستۀ تو شور رویای شب ماست فقط خواب حرم دل ما هست همان گوشۀ سرداب حرم هرچه میخواهد از این باب، گدا میگیرد میرود سمت جنان گریه کُنت با زهرا میشود چشم ترم در غم تو چون دریا شکر حق خم نشدی، چشم شما تار نشد قـسـمت سیـنـۀ تو تـیـزی مسـمـار نشد دست و پا میزنی و بال و پرت میآید مـهـدی فـاطـمـه بــالای سـرت مـیآیـد همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست روی این خاک بگو، آه؛ تنت میماند؟ زیـر مـرکـب مگـر آقـا بدنت میماند؟ پسر فـاطـمه بـالای سرش غـوغـا بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
کـام بـهـار طـعـمـۀ جـام خـزان شـده زهـری بلای جـان امامی جـوان شده غربت کم است در حق مردی که خانهاش زنـدان و خود شبـیه به زنـدانیان شده بـیتـاب لــرزش بـدنـش دیـدۀ زمـیـن گـریان دست و پا زدنـش آسمان شده حـتی بـرای کـاسه آبـی رمـق نداشت دستی که از شـرار سـتم ناتـوان شده برخورد چیست با لب و دندان که مهدیاش حالا کنار بستر او روضه خوان شده ای وای از آن غریب که لبهای تشنهاش زخـمی دست بـیادب خـیـزران شـده ای وای از آن عزیز که اهل و عیال او پائـین نـشین مجـلس نامحـرمـان شده ای وای از آن شهید که انگشتهای او مقصود دست غارت آن دشمنان شده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
حـسِّ نـابی شبـیـهِ بـاران داشت به نگاهـش بهـار، ایـمان داشت بـه شُـکـوه و ابـهّـتِ ایـن مــرد دشمن و دوسـتدار اذعان داشت احــتــمــالِ وقـــوعِ نــامـمـکـن با وجودش همیشه امکان داشت روزگـاری هـمـیـن امـامِ هـمـام گـنـبد و بـارگـاهِ ویـران داشـت عـالَــمـی در اســارتـش... امــا گـذرِ عـمـر کـنـجِ زندان داشت آسـمان در رثـای او میسوخت هرچه بـاریـد باز بـاران داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
امشب دو دیدهام ز غمت پُر ستاره است آن را که نیست چاره بجز این، چه چاره است در سـامـرا اگـر چه نـشد زائـرت شوم دل را به یاد مقتلت از جان کناره است با تو چه کرد معتمد دون، که این چنین از سوز داغ زهر به جانت شراره است مهدی ز ره رسید و سرت را به بر گرفت افـلاکـیان و اهـل سـمـا را نظاره است در بند دشمن ارچه سرت روی خاک بود حـالا به روی دامن یک ماهـپاره است گفتی تو إسْقِـنیٖ و شدی از عـطش رها این روضه را به کربُبَلا یک اشاره است هر چه ز لشگری طـلـبـید آب، جـدّتان پـاسـخ نـداد کـس به حـسـین شـهـیدتـان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ظلـم از نَـفَـس حـقِّ تو مدهـوش نشد این شـدّت غـربـتـت فـرامـوش نـشد آن جلوه که فانی نشود نـور خداست آقـا تــو بـرای هـمـه حـجّـت بــودی نزدیک سه سال کـنج غـربت بودی حـقـانـیـتـت از سـخـنـت پـیــدا بــود اشک غـمت از چـشم ترت میریزد آشـفـتـهای و بـال و پـرت مـیریـزد هـر بـار تـو نـام مـادرت را بُــردی صد شکر که خـیزران نخـوردی آقا شمـشـیر از این و آن نـخـوردی آقـا صد شکر به جـنـجال نـیـفـتـادی تـو صد شکر به پای دخترت خار نرفت نـامـوس تو در مـیـان انـظار نـرفت زیـنـب وسـط مـجـلس می… یـا الله
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خودش تنها خبر از داغ های بیکرانَش داشت که مانند علی خنجر میانِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر بلا و خونِ دل، در لقمههایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد میپیچید و لب رو به کبودی رفت به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت سیاهی رفت چشمانش! چه محکم بر زمین خورد و به یاد کوچه «وا أُماه» بر آهِ دهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب، موجِ گریه راه انداخت سحر شد، آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق میریخت و از حال رفت و سخت میلرزید جگر میسوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت به مهدی خیره شد با اشک، در بین نفس هایش فشاری دردمندانه به رویِ بازوانش داشت اگر چه عسکری؛ اما حسن بود و دمِ آخر گمانم ذکر«لا یومَ کَیومَ…» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد شام و ویرانه دمِ آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پسر پیش پدر در کربلا… اما به سامرّا پدر پیش پسر جان داد! سر بر زانوانش داشت!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دو تا کـریـم در عـالـم بـرای ما باشند حسن شدی که اگر از بقـیع برگـشتـند کـبـوتـران هـمه راهی سـامـرا باشـند دلیل خوشۀ انگور عسکری این است که تـاکها نـنـشـیـنـند روی پـا بـاشند حسن شدی که میان مُضیف چشمانت تـمام شـهـر به عـشق شـما گـدا باشـند حسن شدی که به هنگـام بردن نـامت بـقــیـع آمـدههـا یــاد مـجـتـبی بـاشـنـد حسن شـدی که شبـیـه بـقـیع اینجا هـم هـمیشه گنبد و گـلـدسته سر جدا باشند حـسن شدی که شبـیه بـقـیـع، خُـدامت به دور قـبـر تو ذرّاتِ در هـوا بـاشند حسن شدی که غریبی غریب تر باشد که زائـران تو در بین کـوچهها باشند حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد که خـادمـان تو در شهر کـربلا باشند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرایی میشوم وقتی هـوایی میشوم از زمین پَر میکشم غرق رهایی میشوم سـیـّدی ای حـســنِ دوم آل مـصـطـفـی تو کریمی که چنین گرم گدایی میشوم بهترین ساعات عمرم با شما سر میشود شادم از اینکه غلامِ چون شمایی میشوم مطمئن هستم که تاثیر روایات شماست اربعین؛ هر سال؛ اگر کرببلایی میشوم یـاد تـخـریب مـزار تو مرا دق میدهد هر سحـر شرح غمِ بیانـتهایی میشوم گوشۀ حجره مدینه، کربلا، یا مشهد است اشکـبار بغـض های بی صدایی میشوم روضههای سخت تو جمع حسن بود و حسین یا حسینی میشوم یا مجـتـبایی میشوم منتـظِر بودی به دیـدارت بیاید منـتَـظَر مثل تو هـمنالۀ مهدی کجـایی؟ میشوم حرف دل من میزنم با حجت بن العسکری الامان و العجـل یا حجت بن العسکری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
بـیـن بـسـتر در اوج تـنهـایـی بی صدا مانـده شیـونش انگار گـاه زنـدان و گـاه در تـبعـیـد سـپـری کـرده روزگـاری را بــرســانــیـد جـــرعـــۀ آبــی بـرسـانـیـد بـهـر تـسـکـیـنـش تنش انگار بین تب میسوخت آنچنان که شراره شد از زهر بـا صـدایـی بُـریـده و لـرزان شرحی از حال مضطرش میگفت مادرش را به گریه میدیـد و از قـیـامِ نـشـسـتهای میگـفت کوچه کوچه غروب تلخی داشت لحـظهها لحـظههای آخـر شد
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است بارانِ غربتم به روی گونه جاری است مـن آن مـسـافـرم کـه ز اجـداد اطهـرم غـربت برای زنـدگیام یـادگاری است سهم من از تـمامیِ دنیاست جـام زهـر سهـم دو دیـدۀ پـسـرم بـی قـراری است پـهـلـو شـکـسـته مـادرم آمد به سـامـرا ایام ماتـم و مـحـن و سـوگـواری است دردی عجیب پیکـر من را فـرا گرفت ضعفی نشسته در تنم این زهر، کاری است من میروم به دیـدۀ خـونـبار، سـامـرا گـردیـده کـربـلای من انـگـار، سـامرا زهری که خوردهام به تنم التهاب ریخت رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت سـوزاند زهـر معـتـمد از پای تا سـرم زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند از بس توان ز پیکر من با شتاب ریخت این غـم عـذاب داد مـرا تا در آن میان دیدم به چهـرۀ پسرم اضطراب ریخت میخـواستم که آب بـنـوشم ز تـشـنگی از دستهای بی رمقـم ظرف آب ریخت من که ز دست مهدیِ خود آب خوردهام یـاد حـسـین کـردم و صد بـار مُـردهام ساعات آخـر است، من انگـار میروم بــا دیــدۀ تــر و تـنِ تـــبــدار مـیروم دنـیـا به یادِ کـوچه بـرایم جـهـنـم است بـا یـاد مــادر و در و دیــوار مـیروم بیـهـوده نیست فـصل جـوانی خزانیام قـامت خـمیـده از غـم مسـمـار میروم در سـامـرا بـه یـاد مـدیـنـه نـفـس زدم با داغ روضـههـای شـرر بـار میروم نام دو جا هـمیـشه ز غـم میکـشد مـرا هر بار که به «کوچه و بازار» میروم مـا اهـل بـیـت حـامـل فـریـاد زیـنـبـیـم لحـظه به لحـظه و هـمه جا یاد زینـبیم در بسـترم من و به سـرم مـادرِ حسین گـردیـد خـاک کربوبلا بـسـتر حـسین من سـر به دامن پـسـر خـود گـذاشـتـم ای وای بر حـسین و عـلیاکـبر حـسین فرزند من کنار من است و دلم شکست بر حـالت حسین و علیاصغـر حـسین ایـنجـا جـسـارتی به من و پـیکـرم نشد در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین والله قـلـب عــمــۀ مــا تـکّـه تـکّـه شـد هر دفعـهای که دید به نیـزه سر حسین پامـال شد به روی زمین جـسم جدِّ من اشکش چکید هر که شنـید اسم جدِّ من
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقـتی که با تو اینچـنین نامهـربان باشد ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه خوان باشد دریایی از درد و غریبی موج خواهد زد پـای حسن هـرگاه جـایی در میان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست سقـف مـزارت هم زمانی آسـمـان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست وضعت میان خانه چون زندانیان باشد وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خـون دلت از کنج لبهایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت حـتی بـرای آب خـوردن نـاتـوان بـاشد هنگـام برخـورد لبت با کاسۀ آب است وقت گـریز روضههـای خـیزران باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
سامرا، از غم تو، جامهدران است هنوز چشم نرگس به جمالت، نگران است هنوز پـسر حـضرت هـادی! به فـدایت پـدرم پـدر حـضرت مهدی! به فـدایت پـسرم حج نرفـتی تو، ولی قـبلۀ حاجات شدی تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد مـاه زیـبـا! حـسنِ دوم زهـرا ! برخـیـز مهدیت دل نگـرانت شده، بابا! برخیز باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر روی زانــو بـنــشــان آیــنـۀ طـاهــا را تو ببـوس از طرف ما، پـسر زهـرا را غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است
: امتیاز
|